Monday, 9 March 2009

با عذر خواهی از شاعر ضد خرافات : ایرج میرزا

ای لشُوشی که در این دنیائید
یا از این بعد به دنیا آئید

این که افتاده در این گوشه منم
قاتلی بیصفت و بیوطنم

قاتلی، بوده به دنیا روشم
کنش و کوشش و کار و کششم

اول ِکار، که زنجان رفتم
فصل سرما و زمستان رفتم

چاقویی در نظرم جلوه نمود
تیزیش، عقل من از کلهّ ربود

گفتم ای مردک قدّاره فروش
دشنهء تیز ِ خود ارزان مفروش

گر دهی دل، تو به این گفت و شنفت
شرح این دشنه، تورا خواهم گفت

دشنه ات، ریشه کَن ِآزادی است
شعله افکن به سرای ِشادی است

هرکسی بیخرد و تیغکش است
دائماً در هوس کشمکش است

تیغ در دست، پی ِجلادی است
آرزویش، ترور ِآزادی است

من به این دشنه جهان میسوزم
لب ِ مردان و زنان میدوزم

احمد بیکله

No comments:

Post a Comment