با عذر خواهی از شاعر ضد خرافات : ایرج میرزا
ای لشُوشی که در این دنیائید
یا از این بعد به دنیا آئید
این که افتاده در این گوشه منم
قاتلی بیصفت و بیوطنم
قاتلی، بوده به دنیا روشم
کنش و کوشش و کار و کششم
اول ِکار، که زنجان رفتم
فصل سرما و زمستان رفتم
چاقویی در نظرم جلوه نمود
تیزیش، عقل من از کلهّ ربود
گفتم ای مردک قدّاره فروش
دشنهء تیز ِ خود ارزان مفروش
گر دهی دل، تو به این گفت و شنفت
شرح این دشنه، تورا خواهم گفت
دشنه ات، ریشه کَن ِآزادی است
شعله افکن به سرای ِشادی است
هرکسی بیخرد و تیغکش است
دائماً در هوس کشمکش است
تیغ در دست، پی ِجلادی است
آرزویش، ترور ِآزادی است
من به این دشنه جهان میسوزم
لب ِ مردان و زنان میدوزم
احمد بیکله
ای لشُوشی که در این دنیائید
یا از این بعد به دنیا آئید
این که افتاده در این گوشه منم
قاتلی بیصفت و بیوطنم
قاتلی، بوده به دنیا روشم
کنش و کوشش و کار و کششم
اول ِکار، که زنجان رفتم
فصل سرما و زمستان رفتم
چاقویی در نظرم جلوه نمود
تیزیش، عقل من از کلهّ ربود
گفتم ای مردک قدّاره فروش
دشنهء تیز ِ خود ارزان مفروش
گر دهی دل، تو به این گفت و شنفت
شرح این دشنه، تورا خواهم گفت
دشنه ات، ریشه کَن ِآزادی است
شعله افکن به سرای ِشادی است
هرکسی بیخرد و تیغکش است
دائماً در هوس کشمکش است
تیغ در دست، پی ِجلادی است
آرزویش، ترور ِآزادی است
من به این دشنه جهان میسوزم
لب ِ مردان و زنان میدوزم
احمد بیکله
No comments:
Post a Comment