Thursday, 29 January 2009

او نمیدانست انسان کیست! چون بوزینه بود

او نمیدانست انسان کیست! چون بوزینه بود
نقل از کتاب عجایب العالم

بوزینه ، جانوری است که شبیه نصف آدمیزاد است و بر یک پای جهد. در جنگلهای جاوه او را اورانگ اوتان هم خوانده اند. نوع مهاجر این جانور در احمد آباد ایران ساکن شده و از نژاد عنتری است. بوزینه ای است نام عوض کرده


آن که جان و قلب و روحش تُوُ به توُ پر کینه بود
در حقیقت، عنتری از تیرهء بوزینه بود

با دو دندان ِ گراز و با دو چشم ِعنکبوت
ردّ ِ ابلیسش به فرق و روی و پشت و سینه بود

در میان ِگنُده جاهلهای ِدریا و خلیج
جوجه ای، نوخیز و نوخطیّ ، حقیر و دینه بود

بیخبر از علم ِتفسیر و اصول ِ اجتهاد
پاتوقش، در قلب دانشگاه، هر آدینه بود

دکترای ِقتل و غارت داشت از عهد ِشباب
دشنه در کف، خون فراوان ریزیش، پیشینه بود

در چپاول، یکه تاز ِ مُلک بود و از ریا
بر تنش، یک کاپشن و یک جامهء پشمینه بود

قلدری، آدمکشی، خونریزی و ویرانگری
این قبیل اخلاقیاتش حرفهء دیرینه بود

از اصول آدمیّت دور بود، اما دریغ
او نمیدانست انسان کیست! چون بوزینه بود

تقدیرنامه منظوم پرزیدنت احمدی نژاد برای فیروزآبادی

فیروز آبادی گفت ریاست جمهوری به درد جوانهایی مثل احمدی نژاد میخورد نه پیرمردهایی مثل کروبی
تقدیرنامه منظوم پرزیدنت احمدی نژاد برای فیروزآبادی

به فیروز آبادی از ما درود
همان اهل تریاک و افیون و دود

همان در پی ِ شهرت و نام و ننگ
همان دل نهاده پی ِ چرس و بنگ

همان ، باخته ، حرمت و آبروی
عرق خورده در جام و کاس و سبوی

نداند که چون است آئین رزم
ولی یکه تاز است در شامِ بزم

یکی جام گیرد به کف پر ز می
زِکی گوی بر پادشاهان ِ کی

همان جنگ نادیده سردار مست
همان غول بدسیرت شب پرست

همان شیر در بیشه اعتیاد
جهانش پراز گند وافور و باد

ز وافور ، گرزش به کف چون بلال
زده پشت شلوار یک صد مدال

همان هیکل پر ز لاف گزاف
که گوید بسی لاف زیر لحاف

همان هیکل حیفِ نان ِ بیات
همان کوچک ابدال ِ صد گنده لات

همان دیو ِ بیدین ِ بی جربزه
که هم هندوانه است و هم خربزه

به او پشت ما گرم و سخت است و سفت
کسی سبقت از ما نخواهد گرفت

Wednesday, 28 January 2009

عنتر دم بریده


این چکامه را یکی از مقلدان حضرت آیت الله العظمی ناصرالمکارم الشیرازی با امضای "فضیل نخعی" برای ما فرستاده اند


درتوضیحی بر این سروده، افزوده اند این غزلواره را با تقلید از مجتهد زمان حضرت آیت الله مکارم و بااستفاده از دفتر اشعار ایشان به نظم کشیدم و به عنوان بضاعتی ناقابل به درگاه ایشان عرضه میکنم تا تصحیح شود
با تشکر ازاین برادر عزیز ِ مکتبی، امیدواریم بزودی شعری هم از خود حضرت آیت الله العظمی ناصرالمکارم الشیرازی زینت بخش بلاگ ما گردد

با اقتفا به چکامهء "نغمهء توحید" سروده استاذنا الافضل الشیخ الاجلّ ناصرالمکارم الشیرازی ایدّه الله تعالی


عنتر دم بریده
فضیل نخعی

"عنتری" در صدر ِکشور، دولتی خونخوار داشت
تحت ِ امرش، جوخه های ِجانی ِ جرّار داشت

هیکل ریقوی خود، در کاپشنی پیچیده بود
در کمر، نارنجک و هفت تیر و آتشبار داشت

هرچه دزد و مافیا و جاعل و کلاشّ بود
در سرای ِ دولت و بر گِرد ِ میز ِ کار داشت

خود ز انجیر و انار و عنبه و انگور ِ کال
بار ِ " أن" خروارها در گوشهء انبار داشت

تا کند سرکوبی دانش پژوهان ِ شریف
در محّله، دسته های لوطی ِ بیکار داشت

هفته ها و ماه ها اندر سفر بودی مدام
گونی ِپُر نامه از بیچارگان، خروار داشت

تا بهر نوعی رسانَد بر دل ِ خلقی، گزند
عقرب ِجرّار اندر جیب وُ در کف ، مار داشت

اولش میگفت پول نفت را قسمت کنیم
آخرش دیدیم،کو، زین وعده ها بسیار داشت


اقتفا کردم به شعرم بر "مکارم" زآن که او

از فریب و مکر عنتر، خاطری بیزار داشت

Tuesday, 27 January 2009

دوخبر عادی و یک اتفاق عبرت انگیز

دوخبر عادی و یک اتفاق عبرت انگیز

درحاشیه سفر گرهارد شرودر صدراعظم سابق آلمان به ایران

کشف علت آتش سوزی در جنگلهای ایران

خبرگزاریها: گرهارد شرودر کافر با پیام پرزیدنت جدید آمریکا در ادامه سیاست هویج و چماق به ایران آمد و همزمان نصف جنگلهای ایران آتش گرفت
خبرگزاریها: اوباما گفت دست ِ ما به طرف ِ ایران دراز شده، ایران باید مشتش را باز کند

در ملاقات میان پرزیدنت احمدی نژاد و شرودر ِ کافر، که بدون حضور خبرنگاران برگزار شد، یک اتفاق شگفت انگیز افتاد که توسط دوربینهای مخفی ضبط شد
ناظران آگاه گفته اند که در جریان این دیدارِ دوطرفه، این خدانشناس ِ آلمانی، یک هویج ِ بسته بندی شده و روغن خوردهء برّاق و شکیلی را به عنوان هدیهء سفارشی پرزیدنت جدید امریکا از کیف سامسونتش بیرون آورد و تقدیم دکتر احمدی نژاد کرد و گفت همین امروز پرزیدنت اوباما سلام رساندند و گفتند مشتتان را باز کنید تا یک هویج روغنکاری شده در کف دستتان بگذاریم تا بفهمید ما با شما دعوا نداریم
ناظران میگویند وقتی پرزیدنت احمدی نژاد با نزاکت ذاتی خودش مشتش را برای گرفتن هدیه باز کرد؛ هویج ِ چرب از دستش لیز خورد و به زمین افتاد. پرزیدنت احمدی نژاد با خونسردی همیشگی و لحن ِ چاله میدانی ِ خودش گفت مسأله ای نیست، افتاد!حالا ما بَرِش میداریم
و دولا شد تا هویج را بردارد
ناظران میگویند در همین لحظه ، ناگهان لامصّب این آلمانی ِ نرّه غول ِکافر، یک چماق ِ دیلاق از لیفهء شلوارش درآورد و در جا فرو کرد به ماتحتِ پرزیدنت احمدی نژاد
به گفتهء ناظران چنان برق ِسه فازی از چشم پرزیدنت احمدی نژاد بیرون زد که خشک و تر باهم آتش گرفت و حالا
وسط این همه گرفتاری ، نصفِ جنگلهای مملکت را هم سوخت! بدبیاری از این بالاتر نمیشود!؛

اندرز: هیچوقت سرتان را دربرابر دشمن خم نکنید

چکامهء برق سه فاز
با یاد استاد گرانمایه عبید زاکانی

عمودی برآورد "کافر" چو دود
بدانسان که اولمرت فرموده بود

چنان در پس ِ پشت ِ عنتر سپوخت
که از ضرب ِ آن پشت ِعنتر بسوخت

ز دو چشم ِعنتر برون جَست برق
لهیبی بپا کرد با ترق وُ ترق

جهانی، از آن برق، آتش گرفت
چه داری تو از عنتری این شِگِفت

سیاست همه مکر وُ پَس- پارِگی است
به پَس – پارِگان از چه خواهی گریست ؟!؛

Sunday, 25 January 2009

تو دهنی به حسین شریعتمداری

تو دهنی به حسین شریعتمداری

وقتی ابولهب لالایی میخواند

روزنامه كیهان به سردبیری یکی از ابولهب های هزاره سوم !! جّلاد ِسفّاک ِسّلاخی موسم به حسین شریعتمداری – که بین الوات به حسین اژدهای کیهانی مشهور است - در یادداشت سیاسی خود با عنوان ”وقتى ابولهب لالایى مى خواند!" دوباره گندگاو چاله دهان گشادش را گشوده و این بار به تهدید پادشاه عربستان سعودی پرداخته !! و ناشیانه تلاش کرده عنوان و لقبی را که ما به او و همپالکیهای او داده بودیم ، ارزانی پادشاه عربستان سعودی کرده، و در عین حال با گستاخی و بی ادبی و لات مَنشی که مخصوص خودش است به تهدید جانی پادشاه عربستان و رئیس جمهور مصر پرداخته است!! از قدیم میگفتند یک یارویی را به ده راه نمیدادند ، عربده میکشید که میخواهد کدخدا را ترور کند !!؛

اگر هنوز اثری از قانونگرایی در مملکت باقی مانده باید این دیوانه را راهی دارالمجانین کرد و به زنجیر و سگک بست. در غیراینصورت استفاده غیرمسئولانه و جنون آسای او از قلم و دوات و کاغذ و روزنامه، اگر مملکت فلک زده ایران را به ورطه جنگ با آمریکا و اسرائیل و غرب و شرق نکشاند، حتماً به غرقابه بحران با کشورهای مسلمان پیرو اهل تسنن خواهد کشید

در زیر اظهار فضله جدید کیهان را بخوانید . آن چند خط شعر را هم به رسم ارمغان برای او و همپالکیهایش هدیه بفرستید

وقتى ابولهب لالایى مى خواند
پادشاه سعودی بارها اعلام کرده است فقط دولت خودگردان محمود عباس- ابومازن- را بهرسمیت میشناسد و تاکید کرده است که یک میلیارد دلار کمک براى بازسازی غزه را نیز در اختیار محمود عباس میگذارد. نوه عقیدتی ـ سیاسی ابولهب فراموش کرده است او و حسنی مبارک مجازات سختی را در انتظار خواهند بود
منبع: روزنامه کیهان


چکامه ای برای ابولهبان هزاره سوم

ای شریعتمداری نسناس
خرِ دجّال و خردَلِ خنّاس

خوانده ای بولَهَب امیر عرب
ای تو ننگ عجم، نه از تو عجب

نعل وارونه میزنی هربار
وَ قِنا رَبنّا عذابَ النّار

ای سگ ِ ناسپاس ِهرجایی
لخت و عریان مشو! که میچایی!؛

بولهب خود توئی وّ ُ یارانت
جوخه های ِ چماقدارانت

تبّت و تبّ که ربّ به قرآن گفت
ازبرای تو دیو ِ شیطان گفت

تو وُ صفّار وُ محسنی عَجَبید
در لَهَب غرقه اید و بولَهَبید

ای که حمّال عیب خویشتنی!؛
طعنه بر عیب دیگران چه زنی؟؛

Saturday, 24 January 2009

سرودهء یکی از یاران اخوان صفا

سرودهء یکی دیگر از یاران اخوان صفا و لبیک گوی فراخوان های و هوی


یارب امان, یارب امان
زين ديو سیرت, الامان

او هر طرف دامی نهد
فرمان به اعدامی دهد

او افترا ها ميزند
مهرى به لبها ميزند

هیهات و هیهات اى بشر
سرها به خون شد غوطه ور

هم ميهنان بهر خدا
خیزید با مهر و صفا

دستان همه در دست هم
برپا کنیم اکنون علم

باید همه یک جان شویم
همراه و هم پیمان شویم

دست لهب از تن کنَیم
عالم ز نو بر پا کنُیم
این شعررایکی از خوانندگان برای های و هوی فرستاده
شعری است از خانم سیمین بهبهانی که در جواب احمدی نژاد سروده اند


پاسخ سیمین بهبهانی به احمدی نژاد

احمدی نژاد در بیرجند با انتقاد از روشنفکران ایرانی و منتقدان خود ‏گفته بود "... اینها شیطان پرستان مدرن اند ، برخی قیافه روشنفکری می گیرند ، به اندازه یک بزغاله هم از دنیا فهم و ‏شعور ندارند."‏

پاسخ سیمین بهبهانی به احمدی نژاد

شنیــدم باز هم گوهر فشــاندی
که روشنـــفکر را بزغاله خواندی

ولی ایشــان ز خویشـانت نبـودند
در این خط جمله را بیــجا نشـاندی ‏

سخـن گفـتــی ز عدل و داد و آنرا
به نان و آب مجــانی کشــاندی

از این نَقلت که همچون نٌقل تر بود
هیاهــو شد عجب توتــــی تکانــدی

سخن هایت ز حکمت دفــتری بود
چه کفتر ها از این دفتر پراندی

ولیــکن پول نفـت و سفره خلــــق
ز یادت رفت و زان پس لال ماندی

سخن از آسمان و ریسمان بود
دریـــغا حرفـی از جنـــگل نراندی

چو از بزغاله کردی یاد ای کاش
سلامـی هم به میــمون میرساندی